سلام دوباره...
پسر گلم چند وقتي ميشه كه به وبلاگت سرنزدم وحسابي خاك گرفته!!! شرمندم به دلايلي الان مينويسم وقت نكردم بيام اينجا رو ققرار داده بودم به عنوان جايي كه بي رودروايستي هرچي تو دلمه رو بنويسم ولي نميدونم از تو يا از خودم خجالت ميكشيدم!! چند وقت بود كه ذهنم و دلم و همه زندگيم درگير مساله اي شده بوداونم اين بود كه دل ماماني نگران گلپسرش شده بودكه با اين همه شيرين كاري و بامزه گي هاش جاي بلبل زبونيش خيلي خاليه . با شروعي كه تو داشتي خيلي خوشحال بودم و فكر ميكردم مثل بقيه كارات خوب پيشرفت كني از ده يازده ماهگي كه راحت مامان و بابا رو ميگفتي منظورمه. به تدريج چند كلمه ديگه مثل هاپو(اقا خرس پو)و جوجو (جوجه پلاستيكيت)به واه هات اضافه شد ...
نویسنده :
مامان مهناز
2:19